نیکی ماندگار

نیکی ماندگار

سلام دوستان عزیزم
وبلاگ نیکی ماندگار رو در جهت نشر ترویج مفاهیم وقف ایجاد کردم که انشالله بیش تر با ارزش وقف آشنا بشیم و این فرهنگ زیبا را در جامعه گسترش بدیم
امیدوارم که از مطالب استفاده کافی رو ببرید.

پیشنهادات و نظرات شما مایه خوشحالی من میشه پس حتما از قسمت کامنت مطالب یا قسمت تماس با من که بالای وبلاگ قرار داده شده با بنده در ارتباط باشید.
انشالله عاقبتمان به خیر باشد.
عدنان رحمانی

جشنواره وقف

۲ مطلب با موضوع «اشعار و متن ادبی وقف» ثبت شده است

 

اگر لحظه ای سر از خاک برگیری و به آسمان دل ببندی، گوشه ی چشمی از زیبایی بی نظیر جمع واقفان را نشانت می دهند. آن وقت است که واله وشیدا خواهی شد. جا دارد که دیگر میلی به ماندن نداشته باشی. تنها همان نیم نگاه بس است تا دل از انسان برباید و او را بیقرار رفتن و عروج کند. عجیب است تماشای آن سدره المنتهی، که خوبان عالم همه جمعند و مولای خویش را چون نگین دربر گرفته اند و جمالش را نظاره گرند. چه لذتی می برند این خیل مستان که اینگونه گرد مقتدایشان جمع گشته اند.

 

تماشای این صحنه هر صاحبدلی را بی قرار می کند. میخواهی بال بگشایی و بی درنگ خود را به خیل مستان برسانی. اما پرواز را از کجا باید شروع کرد؟ از کدام قلّه باید به طیران درآیی؟ کدامین سکو و منزل است که تو را به آن افق شورانگیز برساند؟

آن رندان مست از کدامین سبو جرعه ای سرکشیده اند که گرداگرد چنین نگینی حلقه زده اند؟ بین حلقه و نگین باید تناسب و شباهتی باشد تا در کنار هم جمع گردند. اگر نگین خیل واقفان امیرالمومنین است که تمام وجود خویش را وقف اسلام کرد، چرا حلقه نشینان کوی دوست چنین نباشند.آری، وقف راه اتصال به حلقه واقفانیست که نگینش شاه عالمین است.

 

  • عدنان رحمانی
چشمه‌های تا خدا جاری چشمه سار وقف

با خود شمیم باغهای سیب دارند       

دستان تو اردیبهشتی بیقرارند!

دیگر چه ترس از برف و بوران زمستان

وقتی که اهل قریه مهمان بهارند!

گل می‌کند حتی کویر تشنه وقتی

آن ابرهای ناگهان، باران ببارند

این چشمه‌های تا خدا جاری چه زیبا

بر خاک خسته رد پا جا می‌گذارند

سرشاخه‌های وقف در باغ بهشت است

هر خوشه‌اش را صد برابر می‌شمارند

از آسمان رفتند اما تا همیشه

در ذهن گلها، ابر و باران ماندگارند

ای چشمه‌ی سرشار از آواز برخیز

لبهای خشک قریه‌ها چشم انتظارند!

 

 شاعر : عالیه مهرابی

دوست دارم چشمه باشم راهیِ صحرا شوم !

نور باشم در دلّ آیینه ها پیدا شوم !

با الفبای رضای دوست باشم در تپش

مثل نبض عشق در متنِ غزل مانا شوم!

هرچه دیدم جز سراب وحشتِ هستی نبود !

چشم را باید بشویم تا مگر بینا شوم !

بیش از این باید بکوشم در طریقّ راستی

عبرت آموز نگاهِ مردم دنیا شوم !

آبِ تسکینی بپاشم شعله های فقر را

ذوالفقار عدل باشم، رهرو مولا شوم !

سهم بالِ آرزوی مردمِ افتاده را

آسمان در آسمان پروازِ شادی ها شوم !

ترک خواهش هست رمز جاودانه زیستن !

از چه رو دل بسته ی امروز یا فردا شوم ؟!

نام نیکو یادگار ماندگارِ آدم است !

کاش با عطر گلِ این پیرهن زیبا شوم !

چشمه ای جاری ست (وقف) و در سلوکِ منزلش

چلّه ای مهمان شوم تا عازم دریا شوم !

 

  شاعر :مصطفی جلیلیان مصلحی

 

ادامه اشعار را در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید.

  • عدنان رحمانی